English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6061 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
life force U زیست نیرو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
subsistence U زیست
bio- U زیست -
performance of the dam U زیست سد
biogen U زیست زا
symbion U هم زیست
biologism U زیست شناسی
subsists U زیست کردن
settlement U زیست گاه
biogenic U زیست زاییده
biogeographic U زیست جغرافیایی
life space U فضای زیست
biogeography U زیست جغرافی
biogenetic U زیست زادی
biogenesis U زیست زاد
libidinal U زیست مایهای
settlements U زیست گاه
biogenosphere U زیست کره
bioluminescence U زیست تابی
exvia U برون زیست
biophysics U زیست- فیزیک
environment U محیط زیست
biome U زیست بوم
biomechanics U زیست مکانیک
biometrics U زیست سنجی
biosphere U زیست کره
biosphere U زیست سپهر
biometrics U زیست سنجش
biopolymer U زیست بسپار
inhabitant U زیست کننده در
biomass U زیست توده
biome U اقلیم زیست
environments U محیط زیست
biosphere U فضای زیست
biotype U زیست گروه
biospher U زیست کره
biometry U زیست سنجی
biologist U زیست شناس
biological clock U زیست گشت
joie de vivre U زیست شادی
biological U زیست شناختی
biologically U زیست شناختی
subsistence U وسایل زیست
subsistence U مربوط به زیست
viability U زیست پذیری
biology U زیست شناسی
biogases U زیست گاز
biochemists U زیست شیمیدان
biochemist U زیست شیمیدان
biological chemistry U زیست شیمی
biogas U زیست گاز
eco- U زیست بوم
work U زیست عمل
homeland U زیست بوم
worked U زیست عمل
homelands U زیست بوم
colony U زیست گاه
biochemistry U زیست شیمی
libidos U زیست مایه
biotechnology U زیست فناوری
liveware U زیست افزار
livability U زیست پذیری
subsist U زیست کردن
existence U زیست موجودیت
existences U زیست موجودیت
modus vivendi U شیوه زیست
libido U زیست مایه
subsisted U زیست کردن
subsisting U زیست کردن
biochemistry U زیست- شیمی
biogenosphere U زیست سپهر
biological control U کنترل زیست شناختی
biologism U زیست شناختی نگری
biocid U زیست کش مانع حیات
biochron U زیست زمان جانداران
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
biomass pyramid U هرم زیست توده
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
viable U زیست پذیر ماندنی
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
saltwater U زیست کننده در اب شور
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
life zone U منطقه زیست شناسی
limicoline U زیست کننده درساحل
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
limnic U زیست کننده در اب شیرین
environmental protection U حفاظت محیط زیست
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
phenology U زیست پدیده شناسی
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
eco-technology U فناوری زیست بوم
eco-tech U فناوری زیست بوم
environmental conservation U حفافت محیط زیست
environmental benefit U فواید زیست محیطی
coexistent U باهم زیست کننده
environmentalist U محیط زیست شناس
environmentalist U محیط زیست گرا
environmentalists U محیط زیست شناس
environmentalists U محیط زیست گرا
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
environmental costs U مضار زیست محیطی
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
human biometric U زیست سنجی انسانی
geobiology U زمین زیست شناسی
fluvial U زیست کننده در رودخانه
environmentalism U محیط زیست شناسی
environmentalism U محیط زیست گرایی
tonus U نیرو
troop carrier U نیرو بر
vigor U نیرو
vim U نیرو
vis U نیرو
energies U نیرو
leverage U نیرو
high-powered U پر نیرو
energy U نیرو
sinewless U بی نیرو
equipotential U هم نیرو
fibreless U بی نیرو
letter of attorney U نیرو
life blood U نیرو
line of force U خط نیرو
PR U نیرو
puissance U نیرو
sapless U بی نیرو
tucks U نیرو
tucking U نیرو
tuck U نیرو
equipollent U هم نیرو
gut U نیرو
materials U نیرو
material U نیرو
powers U نیرو
load U نیرو
blood U نیرو
strengths U نیرو
strength U نیرو
gutting U نیرو
guts U نیرو
forcing U نیرو
forces U نیرو
force U نیرو
powered U نیرو
zips U نیرو
powering U نیرو
zip U نیرو
zipping U نیرو
pep U نیرو
zipped U نیرو
thrust U نیرو
thrusting U نیرو
thrusts U نیرو
power U نیرو
loads U نیرو
vigour U نیرو
bio- U پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
biologic U زیست شناسی معرفت الحیات
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
xerophilous U قابل زیست درمحیطهای خشک
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
live-in U زیست کننده در محل کار
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
gene analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
to be parasitic [on] U پارازیتی شدن [زیست شناسی]
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
incapacitate U بی نیرو ساختن
power U قدرت نیرو
powerlessly U با نداشتن نیرو
nervine U نیرو بخش پی
powered U توان نیرو
mechanical disadvantage U نیرو گیری
resultant of force U برایند نیرو
mecanical advantage U نیرو دهی
load factor U ضریب نیرو
world power U جهان نیرو
power system U شبکه نیرو
power mains U شبکه نیرو
incapacitates U بی نیرو ساختن
Recent search history Forum search
1حرف زوری به انگلیسی
2bioconjugated
3biotargeted
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com